اندیشیدن بدون مرز

نوشتن از مسایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بیشتر از آن که توان نوشتن بخواهد، دغدغه و دل پر درد میخواهد.

اندیشیدن بدون مرز

نوشتن از مسایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بیشتر از آن که توان نوشتن بخواهد، دغدغه و دل پر درد میخواهد.

جنگ نرم عرصه ای است بزرگ تر و فراتر از آن چه ما فکر می کنیم. دشمن با شبیخون خود بر عرصه های گوناگون، به ما ضربات متعددی وارد نموده است. مبارزه با دشمن اصلی ما یعنی اسلام امریکایی هنوز در ابتدای راه است. نبرد ما نبرد حق و باطل است و این راه و این مبارزه ادامه دارد.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

کم‌کم سیاهــــــی علمت دیده می شود
                                                 آثار خیمــــه‌های غمت دیده می شود
افتاده سینـــــه ام به تپش های انتظار
                                                 از روی تل دل، حرمت دیده می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۸:۰۰
علی رضایی

از عرش از میان حسینیه‌ی خدا
آمد صدای ناله‌ی «حیّ علی العزاء»
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد 
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا
جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت 
یارب! اجازه هست شوم فرش این عزا؟
آدم زجنت آمد و ناله‌کنان نشست 
در بزم استجابت بی‌قید هر دعا
او که هزار بار به گریه نشسته بود 
یک «یا حسین» گفت و همان لحظه شد به پا
آری تمام رحمت خود را خدا گرفت... 
گسترد بر محرّم این اشک و گریه‌ها
آن‌گاه گفت: روضه بخوان «أیّها الرسول»
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا
*
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز 
آید صدای گریه‌اش از بین روضه‌ها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۴
علی رضایی


باز باران، با ترانه، میخورد بر بام خانه

یادم آرد کربُ بلا را

دشت پر شور و بلا را

باز باران، قطره قطره میچکد از چوب محمل

آخ باران! کی بباری بر تن عطشان یاران؟!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۷:۰۹
علی رضایی

غریب و تشنه و تنها، دلم بود
تمام عمر با سقا، دلم بود
دوبیتی در دوبیتی نوحه خواندم
غمی ام البنینی با دلم بود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۳
علی رضایی

تو مثل کوی بن بستی، دل من!
تهی دستی، تهی دستی، دل من!
اگر یک ذره بو می بردی از عشق
به دنیا دل نمی بستی، دلِ من!


- علیرضا قزوه -

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۲
علی رضایی

من از اشکی که میریزد ز چشم یار می ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار میترسم


رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم


همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۰
علی رضایی

دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود

وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۴:۴۹
علی رضایی


مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر تو ام کاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۱ ، ۱۹:۰۸
علی رضایی

در بین راه مانده ام و مات ِ چشم هات  
مبهوت و بی قرار ِ محاکات ِ چشم هات

حالم دگر شدست که در نیمه های شب
برخواستم برای مناجات ِ چشم هات

رسمش نبود پرده بگیری و بعد از آن
من را رها کنی به خیالات ِ چشم هات

با سر به قتلگاه خودم می روم اگر
آید دمی هوای اشارات ِ چشم هات ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۰۷:۵۰
علی رضایی

« آنـانـکـه خـاک را بــه نظـر کیــمیـا کنـنـد »
بــایــد غبــار صحــن تـــو را طـوطـیــا کنـنـد

«هـرگـزنمیردآنـکـه دلش» جلـد مشهد است
حـتـــی اگــر کــه بـــال و پـرش را جـدا کنـنـد

از آن حـریــم قـدســی ات آقـای مـــهـربــان
« آیا شود که گوشـه ی چشمی به ماکنند»

هرکس به مشهدآمد و حاجت گرفـت و رفـت
او را بــــه درد "کـــــربــ و بـلا" مـبــتــلــا کنـنـد .......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۰۷:۴۹
علی رضایی